ماهک رضانیاماهک رضانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

ماهک رضانیا

دفتر خاطرات دختر گلم ماهک

 عزیز دل بابا و مامان 

بدون عنوان

اینم عکس من و بابا روزبه و مامان فاطی در شب یلدا خانه عمو علی و خاله شیلا. که خیلی باحال بود و خوش گذشت .این اولین شب یلدای من بود که بلند ترین شب زنگیم هم بود و شب خوردنی ها و .... شب هندوانه . انار و ... بعد از اینک هشب از خانه عمو علی اینا آمدیم مامان جون هما و باباجون عطا هم آمده بودن خانه ما و خواب بودن . بابا روزبه از دیروز صبح سرما خورده و به خاطر اینکه من واگیر نکنم نزدیک من  نمییاد و 2 روزه که به من میگه نتونستم تورو بخورم سرما خوردم . منم بهش میگم مگه چیز دیگری نبود بابا که سرما خوردی . می تونستی شیر بخوری مثل من ..... من فکر کردم بابا روزبه دوستم نداره ولی حالا فهمیدم که به خاطر من که من سرما نخورم و مریض...
2 دی 1390

بچه ها من یک ماهه شدم

سلام  من آمدم . اول بگم که من یک ماه و 3 روز دارم و تو این یک ماه گذشته کلی براتون از خاطراتم گفتم . یادم نبود که بگم همون اول آذر ماه من داراری شناسنامه و هویت شدم و بابا روزبه برام شناسنامه گرفت و همچنین دفترچه بیمه که اگر خدای نکرده مریض شدم بتونم برم دکتر و از بیمه مسخره ایران استفاده کنم . تو این یک ماه من سه بار حمام کردم و مثل همیشه ..خوردم و خوابیدم و خدمو خراب کردم ..  چهارشنبه 30/09/1390 که من یک ماه و 1 روز داشتم شبه چله یا شب یلدا بود که من و بابا روزبه و مامان فاطی برا شام و دور هم بودن و به جا آوردن مراسم شب یلدا رفتبم خانه عمو علی و خاله شیلا . خیلی خوب بود و خوش گذشت کباب خوردیم انار خوردیم و میوه آ...
2 دی 1390

21 روز از تولدم گذشت

سلام من باز اومدم . اول بگم که من امروز 21 روزه شدم و تو این 21 روز خیلی اتفاقات افتاده .  تا اونجا گفتم که رفتم غربالگری. 2/9/1390 که هفته پیش بابا روزبه رفت و جواب اون را گرفت که دکتر به بابام گفته که همه چیش خوب بوده و مشکلی نداشته. در تاریخ 10/9/1390 بند نافم هم افتاد و دیگه این لوله اضافی از بدنم جدا شد و خیلی راحت شدم مامان جون فریده و مامان جون هما همش باهم بودن و کارای منو انجام میدادن فکر کنم خیلی خسته شدن چون مامان جون فریده رفت آباده و بابام هم جمعه رفت آباده و شنبه صبح کار داشت خاله شیلا و عمو علی دوستا و شریک بابام هم خانه ما می امدن و به من سر میزدن که هوب بود . بابام شنبه و یکشنبه آباده بود و کار داشت من با ...
20 آذر 1390

من امدم

سلام به همگی من ماهک هستم امروز 17/09/1390 من 18 روزم شده تو این 18 روز همش خوردن و خوابیدم و گریه کردم خودمو خراب کردم خلاصه حسابی بابا و مامان را اذییت کردم ولی اونا همش به من میگن قربونت برم عزیزم چی شده ؟ و منو بوس میکنن من 29/8/1390 به دنیا آمدم در بیمارستان خصوصی دنا ساعت 8 صبح روز اول در بیمارستان کمی شیر خوردم دکتر آمد منو وزن کرد و پرستار بردن منو که مامان فاطی بهم شیر بده از همون اول بابا روزبه و عمو رسا شروع کردن از من عکس گرفتن و عمو رسا همش میگفت 20 20 20 مامان فاطی شب اول اصلا خوب نبود چون من از تو شکمش در آورده بودن فکر کنم دلش برام خیلی گشاد شده بود. فردا دکتر آمد و با بابا و مامان و مادر...
20 آذر 1390
1