ماهک رضانیاماهک رضانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

ماهک رضانیا

بدون عنوان

1390/10/2 21:33
نویسنده : روزبه رضانیا
594 بازدید
اشتراک گذاری

اینم عکس من و بابا روزبه و مامان فاطی در شب یلدا خانه عمو علی و خاله شیلا. که خیلی باحال بود و خوش گذشت .این اولین شب یلدای من بود که بلند ترین شب زنگیم هم بود و شب خوردنی ها و ....

شب هندوانه . انار و ...

بعد از اینک هشب از خانه عمو علی اینا آمدیم مامان جون هما و باباجون عطا هم آمده بودن خانه ما و خواب بودن .

بابا روزبه از دیروز صبح سرما خورده و به خاطر اینکه من واگیر نکنم نزدیک من  نمییاد و 2 روزه که به من میگه نتونستم تورو بخورم سرما خوردم . منم بهش میگم مگه چیز دیگری نبود بابا که سرما خوردی . می تونستی شیر بخوری مثل من .....

من فکر کردم بابا روزبه دوستم نداره ولی حالا فهمیدم که به خاطر من که من سرما نخورم و مریض نشم منو بغل نمیکه و 2 روزه که بوسم نکرده ...

بالاخره خوب میشه و دوباره منو بغل میکنه و میبوسه .

 

قربون دختر گلم برم بابا جون خیلی دوستت دارم . فکر نکن که دوستت ندارم فدات بشم بابا جون تو همه زندگی من و مامان فاطی هستی .از وقتی که تو بدنیا آمدی همه زندگی من و مامانت تغییر کرد و تو یه هدیه ارزش مند بودی که خدا به ما داد همش خدا رو شکر میکنم که تو سلام و سلامت هستی و از این بابت خیالم راحته .. همیشه فکر میکردم پسر خیلی دوست دارم و دلم می خواس بچه اولم پسر باشه .. ولی حالا میفهم که اصلا مهم نبوده و نیست و این فرشته کوچولو که خدا بهم داده خیلی خیلی خیلی با ارزش هست و به قول همه بزرگترها دختر بابایی . دختر بیشتر به درد پدر و مادر می خوره ....

خلاصه که بابا جون خوش آمدی این یک ماه 3 روز که آمدی با خودت عشق و محبت آوردی .مامان فاطی هم همش همین حرفای منو میزنه الان داره با تو بازی میکنه و من دارم قربون هر دو تا تون  میرم ... عمر من هستید مامان و دختر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)