21 روز از تولدم گذشت
سلام من باز اومدم .
اول بگم که من امروز 21 روزه شدم و تو این 21 روز خیلی اتفاقات افتاده .
تا اونجا گفتم که رفتم غربالگری. 2/9/1390 که هفته پیش بابا روزبه رفت و جواب اون را گرفت که دکتر به بابام گفته که همه چیش خوب بوده و مشکلی نداشته. در تاریخ 10/9/1390 بند نافم هم افتاد و دیگه این لوله اضافی از بدنم جدا شد و خیلی راحت شدم مامان جون فریده و مامان جون هما همش باهم بودن و کارای منو انجام میدادن فکر کنم خیلی خسته شدن چون مامان جون فریده رفت آباده و بابام هم جمعه رفت آباده و شنبه صبح کار داشت خاله شیلا و عمو علی دوستا و شریک بابام هم خانه ما می امدن و به من سر میزدن که هوب بود . بابام شنبه و یکشنبه آباده بود و کار داشت من با مامان فاطی دلمون خیلی تنگ شده بود تازه مامان فاطی بیشتر که من دلداریش میدادم . تو هفته گذشته اولین حمام را هم رفتم که خیلی باحال بود و اصلا گریه نکردم خیلی هم تمیز شدم .دوشنبه و سه شنبه هفته پیش عاشورا و تاسوعا بود که این اولین محرم من بود که هیچی نفهمیدم . ولی بابا و مامان میگفتن که امسال اولین سالیه که ما آباده نبودیم و در مراسم عاشورا و سر مزار شرکت نکردیم که به خاطر من بود .اما این دو روز همش خانه بودیم و من هم دختر خوبی بودم .
دیگه اتفاق خاصی نبوده و من شبا با بابا روزبه مشستیم پای کامپیوتر و آهنگ گوش میدادم و بابا روزبه میرفت تو فیسبوک و کانتهای من را که دوستاش نوشته بودن برام می خوند .
خلاصه که عجب دنیای جالبیه آدم چه چیزاییی میبینه .....
دیگه دیشب هم که 19/9/1390 بود تولد عمو رشید بود که من هم بهش تبریک گفتم . و ساعت 9 شب هم رفتیم مطب دکتر احمد مدنی که من را چک کنه که مشکلی نداشته باشم که دکتر گفت همه چیزم خوبه و مامان و بابام خیلی خوشحال شدن و ساعت 11 آمدیم خانه . و من هم با خیال راحت خوابیدم
راستی دکتر مدنی 31 سال پیش دکتر بابا روزبه هم بوده که خیلی خوش برخورد بود .
دیگه خسته شدم میخوام برم شیر بخورم دهنم خشک شده و بعد بخوابم
بابا روزبه هنوز میخواد منو بخوره ولی من فرار میکنم و مامان فاطی خیلی دوسم داره و همش قربونم میره و بوسم میکنه .
عکس جدید هم ندارم که براتون بزارم شاید عمو رسا براتون گذاشته باشه
شب بخیر ......
قربونه دختر گلم برم بابا جون تو همه زندگی بابا شدی . خیلی دوست دارم گل من .
میبوسمت 100000000000000 بار